از خواب پا شدم دیدم اس ام اس اومده واقعا شوکه شدم
الانم شوکه هستم
نمی دونم الان باید چی بگم
خبر بد خبر خوب هر ۲ تاش با هم
چیزی که مدت هاست منتظر شنیدن خبرش هستم بالاخره اتفاق افتاد
تو ۲ ساعت ۴ بار رفتم جلوی یه پنجره ایستادم و فقط نگاه کردم چند روز قبلم تولدش بود اون روزم رفتم نگاه کردم
چه قدر با یه پنجره خاطره دارم
باز من موندم و کوله باری از خاطرت خوب و بد ...
همیشه گفتم و فکر کنم این بار اخری باشه که میگم
خوشبخت بشی...............
پایان داستان پسرک بی احساس و دخترک عاشق