زمان کلمه ایی که با همه به غیر از من ساخت
هنوز هم تک تک ثانیه هایی که گذشته رو می تونم حس کنم روحم به تهی شدن نیاز داره، از پوچی مطلق، به معنای واقعی تهی شدن رو حس کنم
زندگی کردن رو بدون بیان هیچ احساسی دوست دارم بوی تعفن احساست زود گذر و دروغ ها خستم کرده
خیلی سخته تو مرز اشغال بودن و خوب بودن گیر کنی بدتر از اون اینه هر دو تاشو بلد باشی
من هر روز با فرشته زندگی و فرشته مرگ در یک قدمی خودم مواجهم و هر دو خواستار من هستن